خاطره ای از زندان عراقی ها
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۱۸ ب.ظ
عراقی ها برا تضعیف روحیه ی بچه های بسیچی فیلم های زنده پخش می کردند.
یه روز یکی از بچه ها به نشانه اعتراض تلویزیون رو خاموش کرد. عراقی ها اونا گرفتن و بردن بیرون. هیچ کس ازش خبر نداشت......
برا استراحت ما را فرستادن به حیاط اردوگاه، وارد حیاط که شدیم اون بسیجی را دیدیم. یه چاله کنده بودندو تا گردن گذاشته بودنش داخل چاله فقط سرش پیدا بود.
شب که شد صدای الله الکبر و ناله های اون بسیجی بلند شد، همه نگران بودیم.
صبح که شد گفتند شهید شده، خیلی دنبال بودیم علت ناله و فریاد دیشبش را بدونیم.
وقتی یکی از نگهبانان علتش را گفت مو به تننون راست شد. می گفت: زیر خاک این منطقه موش های صهرایی گوشت خوار وجود داره، موشها حس بویائ قوی دارن، وقتی متوجه دوستتون شدن، بهش حمله کردن و گوشت بدنش را خوردن.
صبح که بدنش را آوردیم بیرون تکه تکه شده بود.....
ما اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کالانای ماهواره نشستیم و صحنه های زنده را تماشا می کنیم و گاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همون شهید رو می یارن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه دوستان هم اسارتی خود رو داشته و شهادت را به جون خریده تا خود و دوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زنده نشن.
۹۴/۰۶/۰۷