شهدا

شهدا راهتان پا بر جاست

شهدا

شهدا راهتان پا بر جاست

با ولایت تا شهادت

مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

خاطره ای از یک جانباز بدون دست

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ

وقتی این شهید به خانه برگشت، دید که مادرش در خانه نیست. او در وسط حیاط مقداری لباس نشسته دید و با زحمت زیاد لباس ها را شست. وقتی که مادرش به خانه برگشت، دید که لباس ها شسته شده است. او وقتی به دم در رفت، کفش های پسرش را دید. او به اتاق رفت و وقتی پسرش را دید، گفت(( دردسر های جنگ یک طرف حالا هم که برگشتی به خودت زحمت می دهی.)) پسرش گفت:(( این کار ها برای من افتخار است.))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۹
محمد جابر زاده انصاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی