شهدا

شهدا راهتان پا بر جاست

شهدا

شهدا راهتان پا بر جاست

با ولایت تا شهادت

مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

رزق حلال

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ

یک روز، ابراهیم کاری کرد که پدر از او خواست از خانه بیرون برود وتا شب بر نگردد! او هم رفت و تا شب هم نیامد.

همه خانواده ناراحت بودند که ناهار چه کرده و چه خوره؟ شب که برگشت با ادب سلام کرد، بلافاصله سؤال کردیم: ناهار چی خوردی؟ ابراهیم گفت: توی کوچه راه می رفتم، دیدم یک پیرزن کلی وسایل خریده و نمی دونه چه طور ببره خونه! منم رفتم کمکش کردم. کلی تشکر کرد و به اصرار یک پنج ریالی بهم داد. چون برای اون پول زحمت کشیده بودم، خیالم راحت بود که حلاله وباهاش نون خریدم و خوردم.

(شهید ابراهیم هادی)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۷
محمد جابر زاده انصاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی