نوجوانی شهید اسدالله کشمیری
دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۵۹ ب.ظ
راه مدرسه اش دور بود. همکلاسی هایش با ماشین می رفتند. آن موقع، روزی دوازده ریال پول تو جیبی به او می دادیم تا بتواند هم خودش را اداره کند و هم به مدرسه برود. با این که پول کمی بود امّا این بچّه، هیچ وقت شکایتی نداشت. مدّتی که گذشت، متوجّه شدیم اسدالله، زود تر از ساعت همیشگی از خانه بیرون می رود و تا مدرسه پیاده روی می کند. علّت کارش را متوجّه نشدیم تااین که یک روز خواهر کوچکش مریض شد. پول کافی برای دوا و درمانش در خانه نبود. وقتی اسدالله متوجّه این موضوع شد، رفت و مقداری پول آورد و گفت: این ها را برای روزی مثل امروز پس انداز کرده بودم. طفلکی پیاده مدرسه می رفت تا همان دوازده ریال را هم پی انداز کند!
۹۴/۰۶/۲۳