نوجوانی شهید ابراهیم امیر عباسل
جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۵۷ ق.ظ
مادر بهش گفت: ابراهیم، سرما اذیتت نمی کنه؟
گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.
هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی زحمت بیندازد.
دلم نمیامد: همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهر که برگشت، بدون کلاه بود!
گفتم: کلاهت کو؟
گفت: اگه بگم، دعوا نمی کنی؟
گفتم: نه مادر؛ مگه چی کارش کردی؟
گفت: یکی از بچّه های مدرسه مون با دمپایی میاد؛ امروز سرما خورده بود؛ دیدم کلاه برای اون واجب تره.
۹۴/۰۶/۲۷