شهید زارعی
زندگینامه
وی دومین فرزند خانواده بود .اواز همان اوان کودکی فردی پرکار و با پشتکار فراوان بود و با شوق فراوان هر خدمتی که از دستش برمیآمد، برای پدر و مادرش انجام میداد . او در سال 1351 راهی مدرسه شد و توانست دوران ابتدایی را در دبستان روستای لاور شرقی با موفّقیت به پایان برساند.
شهید زارعی در دوران دبستان مشکلات زیادی داشت؛ اول آنکه پس از بازگشت از مدرسه میبایست در کارهای منزل نظیر جمع آوری علوفه، هیزم و سایر کارهای دیگر، پدر و مادرش را یاری میرساند که البته او با علاقة فراوان این کارها را انجام میداد؛ دیگر اینکه از آنجاییکه در طول روز، فرصت درس خواندن نمییافت، ناگزیر بود شب مطالعه نماید که در شب نیز با مشکل کمبود روشنایی مواجه بود؛ در خانوادة آنان یک فانوس وجود داشت که اگر شهید، فانوس را برای مطالعة خود برمیداشت، بقیة اعضای خانواده، دچار مضیقه میشدند؛ لذا شهید به اتّفاق دوستان همکلاسی از جمله شهید حسین اسماعیلی که مؤانست زیادی با او داشت، به منزل یکی از همکلاسیها میرفتند و دسته جمعی به کمک نور یک فانوس، درس میخواندند..
شهید زارعی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به پایان برد، اما چون در روستای لاور شرقی مدرسة راهنمایی وجود نداشت، در سال 1356 جهت ادامة تحصیل رهسپار خورموج شد و در منزل عمویش آقای حیدر زارعی که فرزندی هم نداشت، سُکنی گزید و در مدرسة راهنمایی ادب (شهید سروری فعلی) تحصیلات خود را ادامه داد. همانطور که گفته شد، آقای حیدر زارعی فرزندی نداشت و با توجه به اینکه شهید ابراهیم زارعی از خصلتهای انسانی والایی بهرهمند بود، بغایت او را دوست میداشت و مانند فرزند خود با او رفتار میکرد. شهید زارعی در روزهای تعطیل و نیز در ایام تعطیلات تابستان به روستا برمیگشت و به جای استراحت، به همکاری مجدّانه با پدر و مادرش میپرداخت. در خرداد 1358 دوران راهنمایی را نیز با موفّقیت به پایان رسانید و در سال تحصیلی 59-1358 جهت ادامة تحصیل در مقطع دبیرستان، در دبیرستان ابوذر غفاری خورموج ثبتنام کرد و تا پایان کلاس دوم دبیرستان به تحصیلات خود در این دبیرستان ادامه داد. با شروع جنگ تحمیلی، روح و جان او دگرگون شد و با تمام وجود در صدد حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل بر آمد؛ لذا تا پایه دوم دبیرستان، بیشتر به تحصیل ادامه نداد، زیرا وقت آن رسیده بود که تمام وجودش را در جهت تحصیل در مدرسة مجاهدان فی سبیل الله یعنی میدانهای نبرد علیه بعثیّون کافر، به کار گیرد. پدرش ابتدا با رفتن ابراهیم به جبهه موافقت نمیکرد، اما پس از آنکه خودش یکبار رهسپار جبهه - این وادی عشق و ایمان - گردید و فضای بهشتی و روحانی آن را حضوراً احساس نمود، پس از بازگشت به ابراهیم نیز اجازه داد تا رهسپار جبهه گردد. ابراهیم که از خوشحالی سر از پا نمیشناخت، با شور وصف ناپذیری در مورخة 26/6/1361 جهت گذراندن دورة آموزش جبهه، راهی کازرون شد و موفق شد این آموزش را پس از گذشت 45 روز در پادگان آموزشی شهید دستغیب این شهر در مورخة 10/8/1361 به اتمام برساند. او در طی دورة آموزشی، اصلاً مرخّصی نیامد و تمام این 45 روز را در کازرون باقی ماند. پس از بازگشت از کازرون، حدود دو الی سه ماه مدرسه رفت، اما عشق آتشین به جهاد در راه خدا و حضور در جبهه، مجدداً او را از ادامة تحصیل بازداشت و لذا برای همیشه، سنگر مدرسه را به عشق حضور در سنگر جهاد و شهادت ترک گفت و تا آخرین لحظة عمر مبارکش را در جبههها به سر برد.
این شهید عزیز، قبل از عملیات والفجر8 در سال 1364 در جبهه شیمیایی شد و جهت مداوا به استادیوم آزادی تهران منتقل شد و از آنجا به بیمارستانِ شهید لبّافینژاد انتقال یافت. در طول مدت دو روزی که در بیمارستان بستری بود، هرگز نخواست هیچکس از خانوادهاش از این موضوع اطّلاع یابد، زیرا نمیخواست سبب آشفتگی خاطر خانواده شود. به خصوص اینکه قبل از عملیات نیز نامهای به خانواده ننوشته بود و این موضوع، والدینش را نگران ساخته بود. مجروحیت وی در این عملیات زیاد بود. تمامی صورت و بدنش سوخته شده و تاول زده بود و سینه و تارهای صوتیاش بر اثر مواد شیمیایی کاملاً گرفته بود. پس از برگشت از بیمارستان، هنگامی که میخواست جراحات خود را در منزل، درمان و از پماد و دارو استفاده کند، پنهانی و به دور از چشمان والدینش این کار را برایش انجام میدادند تا مبادا آنان، بدن زخمیِ او را ببینند..
شهید زارعی بعد از عملیات کربلای 4 و قبل از شروع عملیات کربلای 5 بعد از گرفتن برگة مرخصی، از بازگشت به خانه منصرف میشود. وقتی که دوستانش به او میگویند که چرا به مرخصی نمیروی، وی به آنان میگوید: «من خوابی دیدهام و باید به دنبال خوابم بروم.» شهید در عملیات کربلای5 در ظهر روز 25/10/1365 در شلمچه از ناحیة سر هدف اصابت ترکش خمپارة دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید..
پیکر مطهّر شهید، در ابتدا اشتباهاً به کازرون منتقل شد و پس از آن، به خورموج انتقال یافت. سپس از چهارراه مدرسة علمیه تا میدان شهید بهشتی در هوایی بارانی توسّط جمعیت انبوه امت حزب الله تشییع و پس از انتقال به منزل و وداعی خاطرهانگیز با خانواده و اقوام و دوستان، به گلزار شهدای لاور شرقی منتقل گردید و در کنار مزار مطهر دیگر شهدای این روستا در صدف خاک، پنهان گردید.
ویژگیهای شهید:
شهید ابراهیم زارعی، در خانوادهای اصیل و متدیّن، تربیت یافته بود و تمام خصوصیاتش، متأثّر از تربیت والا و برجستة خانوادگیاش بود. او در زندگی، زجر زیادی را متحمّل گردید و از کودکی تا لحظة شهادت در مقاطع مختلف زندگی در ازای نیل به هر پیشرفتی بسیار زحمت کشید. آری، او انسانی سختکوش و با پشتکار قابل توجّه بود.
علیرغم اینکه در خانوادهای فقیر زندگی میکرد، اما از عزّت نفس و استحکام شخصیتی فوقالعادّهای بهرهمند بود. شاید به جرأت بتوان گفت از برجستهترین خصیصههای نیکوی او، مردمداری و ارتباط نیکو و پسندیدهاش با همگان بود. برای اهل منزل و به ویژه به پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود. در راه محبّت به والدین و کمک به آنها، آنچنان راغب بود که در این راه حقیقتاً خستگی ناپذیر نشان می داد؛ لذا پدر و مادرش سوای رابطة فرزندی، قلباً او را دوست داشتند؛ کما اینکه او نیز با تمام وجود فدایی آنان بود.
بسیار متین بود و در تمام گفتار و کردارش، پختگی و متانت موج میزد. از همینرو شوخیهایش اندک اما بجا و زیبا بود. به معنای واقعی متواضع بود و از کبر و خودبینی تنفّر شدیدی داشت و از افراد متکبّر دوری میجست. فردی بود ساده زیست و بی اعتنا به زواید زندگی دنیوی؛ به طوریکه مثلاً تعداد لباسهایش از یکی دو دست فراتر نمیرفت. علاوه بر این، در راه خدا بسیار انفاق مینمود و همواره قسمتی از حقوق خود را به فقرا و افراد نیازمند میبخشید، بیآنکه منتی بر سر آنان داشته باشد. همانطور که گفته شد، او با همة اهل خانواده، اقوام و دوستان، رابطة صمیمانه داشت؛ چنانکه وقتی از جبهه برمیگشت، همگی به دیدن او میآمدند، ولی او سعی میکرد در این زمینه پیشقدم باشد؛ یعنی قبل از اینکه اقوام و دوستان به دیدنش بیایند، او به دیدن آنان میرفت. از آنجایی که با شهید حسین اسماعیلی، رفاقت و مؤانست ویژهای داشت، پس از شهادتش همواره نزد مادرش میرفت و او را بغایت تکریم میکرد. مادر شهید اسماعیلی نیز شهید زارعی را مثل فرزندش دوست میداشت؛ به طوریکه بین آن دو به نوعی رابطة مادر و فرزندی حکمفرما شده بود..
شهید زارعی نماز را در سنین کودکی فرا گرفته و همواره در بجا آوردن آن مقیّد بود. روزه گرفتن را نیز قبل از آن که به سن تکلیف شرعی برسد، آغاز کرد. علاوه بر این، او فردی متهجّد و اهل نماز شب بود و معمولاً این عادت نورانی از او ترک نمیشد و حتی حضور در شرایط سخت جبهههای نبرد نیز نمیتوانست مانع از بجا آوردن نماز شب توسّط آن شهید بزرگوار گردد. او قرآن کریم را در ایام تابستان، نزد آقای سید حسین بهرامی در سالهایی که به دبستان میرفت، فرا گرفت و تلاوت این کتاب نورانی و هدایتگر الهی را به صورت عادت روزانه و همیشگی خود درآورد..
شهید زارعی نقش فعال و کلیدی را در مبارزات انقلابی مردم روستای لاور شرقی ایفا کرد. او در آن موقع، دانش آموز دورة راهنمایی بود و همراه با تنی چند از دیگر دوستانش نظیر شهیدان بزرگوار علی فقیه (فرزند خضر)، حسین اسماعیلی، نصرا... اسماعیلی و برخی دیگر که اکنون در قید حیاتند، راهپیماییهای متعدّدی را علیه رژیم ستمشاهی سازماندهی و به نحو بسیار باشکوهی برگزار میکردند؛ لذا افتخار مردم لاور در مبارزات انقلابی، بیشک مرهون و مدیون تلاشهای برجستة امثال این شهید عزیز است. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی میزان آشنایی شهید با ابعاد مختلف این انقلاب، و به خصوص با سلسلهجنبان آن و بزرگ بتشکن زمان، خمینی کبیر (ره) روز به روز بیشتر شد و با تمام وجود به انقلاب اسلامی و امام راحل عظیم الشأن(ره) و سایر شخصیّتهای برجستهای که به معنای حقیقی در خدمت انقلاب بودند، ارادت ویژهای داشت و تمام عمر خود را صرف پاسداری از دستاوردهای انقلاب شکوهمند اسلامی نمود. او با افراد متهجّر و خشکمغز و مقدّس مأب که به هر بهانهای سعی در سست کردن روحیة انقلابی مردم داشتند، شدیداً مخالف بود و عملاً با آنها مبارزه میکرد. در این زمینه دستنوشتههای ارزندهای از شهید باقی مانده است..
او از روزی که رضایت پدرش را جهت اعزام به جبهه به دست آورد، هرگز سنگر جهاد و شهادت را خالی نگذاشت و تا آخرین لحظة حیات نورانیاش در جبههها حاضر بود. او به روایت همرزمانش در به عهده گرفتن مأموریتهای سخت و پر خطر در جبهه پیشتاز بود و بارها با شهامتی مثال زدنی خود را به خطر انداخت و رشادتهایی به یاد ماندنی را خلق نمود. یکی از همرزمانش در این باره میگوید: «بنده یکی از دوستان و همرزمان شهید بودم که از نزدیک مدتی توفیق همراهی با ایشان را داشتم. از خصوصیات بارز شهید این بود که جهت انجام مأموریتهای سخت و دشوار، همواره داوطلب بود. در عملیات والفجر 8 وقتی که اکثر فرماندهان رده بالای واحد ادوات، بر اثر بمباران شیمیایی دشمن، مصدوم شده بودند، شهید ابراهیم زارعی علیرغم اینکه خود نیز شیمیایی شده بود، با شجاعتی وصف ناپذیر مستقیماً هدایت نیروها را به عهده گرفت و در این راه، مردانه و شهادتطلبانه پیشاپیش نیروها با دشمنِ دون مبارزه کرد و تا سرحد شهادت پیش رفت و پس از بازگشت به پشت خط مقدم، در اثر شدت جراحات شیمیایی که به ایشان وارد شده بود، به بیمارستان مراجعه کرد. لازم به ذکر است این کار او تحسین فرماندهی وقت لشکر 19 فجر را برانگیخت و از جانب ایشان کتباً مورد تقدیر قرار گرفت.
آری، شهید زارعی آنچنان شجاعت و شهامتی در میدانهای نبرد حق علیه باطل از خود نشان داد که عملاً هیولای دهشتناک مرگ را با رشادت بیاد ماندنی خود در راه خدا به شاهد زیبا روی سعادت ابدی بدل ساخت و آنچه که سالها در پی آن بود و عاشقانه از درگاه خدای متعال آن را طلب میکرد، با نثار خون گلگونش، به آن رسید و همچون سایر شهدای راه خدا، به ابدیت پیوست. روحش شاد، یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامورایثارگران بوشهر،مصاحبه با خانواده،دوستان وهمرزمان شهید.