شهدا

شهدا راهتان پا بر جاست

شهدا

شهدا راهتان پا بر جاست

با ولایت تا شهادت

مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

نوجوانی شهید گشتاسب گشتاسبی

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ب.ظ

فقط چهارده سالش بود. شب عملیات دیدمش. تا نزدیکی های اذان صبح، پیش خودم بود. صدای اذان یکی از رزمند ها آمد؛ اذان صبح شده بود. من بودم و گشتاسب و پیرمردی که کنارمان می جنگید(پیرمرد گردان). باران آتش و گلوله، لحظه ای تمامی نداشت. پیرمرد گفت: مگر می شود تو این اوضاع، نماز خواند و...؟ هنوز حرف های پیرمرد تمام نشده بود که گشتاسب، حالت مردانگی به خودش گرفت و گفت: عمو! حواست کجاست؟! یادت رفته که ما برای همین نماز آمدیم و داریم می جنگیم؟! بعدش هم الله اکبر گفت و شروع کرد به نما ز خواندن!  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۷
محمد جابر زاده انصاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی